اشعار نو و کهن
اول این شعر از آقای نادر پور بر گرفته شده
پيكر تراش پيرم و در كار پيكرت
بس تيشه كه شكسته و از نو خريده ام
از نقش روي تو در كارگاه عشق
صدها بت از روي تو من آفريده ام
آخر نشد يكي چون تو اي صنم
همچون تو در همه عمرم نديده ام
از وصف رويت همين گويمت كه من
وصف جمال توز حوران شنيده ام
زانروزكه خبر آمد از اين کوی رفتنت
از زندگانيم به جهان دل بريده ام
فرهاد شدم زدم تيشه را به سر
مجنون شدم به بيابان دويده ام
خاكي نماند كه زهجرت بسر نريخت
بس جامه ها كه براين تن دريده ام
در آرزوي وصل تواي آرزوي جان
بسيار لب كه به دندان گزيده ام
يكدم نشين جاي من اي بي وفا نگار
آنگاه بين چه زهر جفايي چشيده ام
مويم سپيد گشت خزان شد بهار عمر
بوسي از آن لب لعلت نچيده ام
شايد رسد زمانی به من يك نظر كني
آنروز كه ببيني يه خاك آرميده ام